اولین شعر یک دیوانه
سلام دوستان خسته نباشید.
امروز میخام براتون اولین شعرمو که بدون هیچ اطلاعاتی و بدون قاعده و قافیه نوشتم رو به اشتراک بذارم.
امیدوارم خوشتون بیاد!??
باز دوباره شب،باز دوباره تاریکی
باز دوباره دلتنگی،باز دوباره آوارگی
باز منو این حال خراب،باز دلی گریان
باز منو، شبو ، تنهاییو این غربت بی کسی
باز شبو این مهتاب تنهای خسته روزگار !
آهای مهتاب تنها؟؟!
تو بگو ؟؟!
این چه سزائیست که میکشم؟؟!
مگر جرمم در درگاه الهی چه بود ؛که سرنوشت اینگونه باغم و تنهایی نوشت؟؟!